-
به معناي واقعي كلمه خوش گذشت، خوش گذشت، من همش تو آب بودم با اينكه شنا بلد نيستم، داداشم ميخواست يادم بده من هي جيغ ميزدم غرق ميشم غرق ميشم، يكم رو آب خوابيدم خيلي باحال بود. البته بعدش با جيغ و ترس از غرق شدن بزور سرپا شدم.
واقعاً خوب بود، خيلي وقت بود كه بيرون نرفته بودم و حسابي بهم چسبيد. دريا واقعاً آرامش بخشه، مثل قرص مسكني ميمونه كه نيازي به خوردنش نيست لمسش كني خوب ميشي.
فردا آرايه ادبي، من نظرم راجب آرايه اينكه حتي اگه طراح سوال هم بخواد سخت طرح كنه نميتونه چون آرايه آسونه، بايد ببينيم چي ميشه، مثلاً ممكنه بيشعور بازي دربياره غير از خودآزمايي ها بده، اونموقع است كه باهاش حرف ها داريم ما! اصلاً وقتي ياده رياضي و جغرافيا ميوفتم تنم ميلرزه، امتحان كه نبودن، اون غول بزرگ توي اتك اُن تايتان بودن، كه حتي ارن و ليواي و ميساكي به زور شكستشون ميدادن.
وقتي تو ماشين ميشينم حالم بهم ميخوره
مثل ِالان.٠١:٢٤
پ.ن: این ها واسه دیشبه٬ امتحان آسون بود. بعد از سال ها لبتابم رو روشن کردم میخوام سریال skam رو دانلود کنم ^^
برچسب : نویسنده : mim-s-78o بازدید : 15